جدول جو
جدول جو

معنی بی پایه - جستجوی لغت در جدول جو

بی پایه
بی اصل، بی اساس
تصویری از بی پایه
تصویر بی پایه
فرهنگ فارسی عمید
بی پایه
بی اصل و اساس
تصویری از بی پایه
تصویر بی پایه
فرهنگ لغت هوشیار
بی پایه
بی اساس
تصویری از بی پایه
تصویر بی پایه
فرهنگ واژه فارسی سره
بی پایه
بی اساس، بی ربط، پوچ، سست، واهی
متضاد: اساسمند، موثق، دروغ، کذب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم پایه
تصویر کم پایه
دارای پایه و مقام پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی مایه
تصویر بی مایه
فرومایه، بی مقدار، بی بنیاد، بی اصل
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
خایه کشیده. خایه کنده. خواجه سرا. ساده گرد. (آنندراج). اخته.
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
مرکّب از: بی + سایه، که سایه ندارد.
لغت نامه دهخدا
(وایَ / یِ)
مرکّب از: بی + وایه، بی ملجاء. بی پناه. (یادداشت مؤلف) ، بی ضرورت و بدون لزوم و حاجت. (ناظم الاطباء)، شاید وای و وایه (وای + ه) صورتی باشد از ’بای’ ریشه مضارع مصدر بایستن
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی پایاب
تصویر بی پایاب
دریای عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جامه
تصویر بی جامه
برهنه، بدون لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگپایه
تصویر دیگپایه
اجاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی غایت
تصویر بی غایت
بی پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی فایده
تصویر بی فایده
بی سود دور انداختنی فلاده اپسود
فرهنگ لغت هوشیار
سرخسی از نوع سرخسیان از گروه سرخسها جزو دسته نهانزادان آوندی. تقسیم برگ این گیاه فقط یکبار انجام میشود ولی عمیق است. در ایران در نواحی مازندران و گیلان و گرگان فراوانست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
بی انتها بی آخر لایتناهی
فرهنگ لغت هوشیار
ستونی که از گچ و سنگ سازند و بر بالای آن پایه های اطاق گذارند پی جرز و مجردی (دربنا) : آنگاه دانشمند را گفتن که در زیر هر پیلپایه مثل آن کس بیابی که مسئله حیض ترا جواب گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی راهه
تصویر بی راهه
راهی که انسان به مقصد نرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو پایه
تصویر دو پایه
هر چیز که دارای دو ساقه باشد، انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی پناه
تصویر بی پناه
بی یار و یاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سد پایه
تصویر سد پایه
هزار پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی مایه
تصویر بی مایه
بی اصل و بی بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه دارای سه عدد پایه باشد میز سه پایه، آلتی فلزی مرکب از سه پایه متصل به دایره ای فوقانی که دیگ را بر آن گذارند و در زیر آن هیزم یا زغال افروزند دیگدان، آلتی فلزی دارای سه عدد پایه که دوربین عکاسی را بر روی آن نصب کنند، آلتی دارای دو پایه چوبی ثابت و یک پایه چوبی متحرک که تابلو نقاشی را روی آن گذاشته کار کنند. یا سه پایه تا شو. سه پایه ای است که برای مسافرت و استفاده از مناظر طبیعی و آسانی حمل و نقل از سه پایه تا شونده تشکیل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی پاره
تصویر سی پاره
پاره و جزئی از سی جز قرآن مجید
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی سد پایه سد ستون، هزار پایک آنچه که داری صد پایه یا پایه های زیادی باشد، هزارپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی پناهی
تصویر بی پناهی
بی ملجائی بیکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بن مایه
تصویر بن مایه
منبع، مرجع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
لایتناهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی پیرایه
تصویر بی پیرایه
بی تکلف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی سویه
تصویر بی سویه
بی طرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی فایده
تصویر بی فایده
بیهوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بر پایه
تصویر بر پایه
مبتنی بر، بر اساس، طبق، بر مبنای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی خایه
تصویر بی خایه
آغا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بن پاره
تصویر بن پاره
عنصر
فرهنگ واژه فارسی سره
بی سرمایه، مفلس، خرمن سوخته، بی پول، بینوا، بی چیز
متضاد: سرمایه دار، پرمایه، بی قدر، بی هنر، کم دانش
فرهنگ واژه مترادف متضاد